دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده.
خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم.
به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. **
دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟
در چشمان یک عاشق مضطرب؟
در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟
دلم می خواهد برای تو نامه بنویسم.
و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را بفرستی.
ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم
کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم.
می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند
و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیایند.
می ترسم نتوانم بنویسم
می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد
دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم.
دوباره شب ،دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که
با همه ی ابر های عالم پر نمی شود.
دوباره شب،دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته.
دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،دوباره من و یک دنیا خاطره...
نظرات شما عزیزان:
|